روبه غروب(سهراب سپهری) تیرگی میآید. دشت میگیرد آرام قصه رنگی روز میرود رو به تمام شاخهها پژمردهاست سنگها افسردهاست رود مینالد جغد میخواند غم بیاویخته با رنگ غروب. میتراود ز لبم قصه سرد دلم افسرده در این تنگ غروب غروب منبع
درباره این سایت